جنبش دانشجويي چپ: مسايل قديم - مواضع جديد
امین خامه
تاريخ نگاران سياسي در آيندهاي نه چندان دور سالهاي 85و 86 را به عنوان نقاط عطفي عمده در تاريخ جنبشهاي ايران به حساب خواهند آورد. اگر حضور دانشجويان چپ راديكال در مراسم شانزده آذر سال 85 را به عنوان نقطهي اوج گيري حضور جنبشهاي چپ راديكال در دانشگاه به حساب آوريم بايد مراسم سال 86 را نقطهي تثبيت حضور اين جنبش تلقي كنيم. اگر زماني دانشجويان دفتر تحكيم زير چتر استراتژي سياسي دوم خرداد با مشاهده نشريات دانشجويان چپ كليشههاي فرسودهيي چون، چپ ديگر مرده است! يا تجربه شوروي نشان دهندهي پايان حضور ماركسيسم در عرصهي سياسي است! را به زبان ميراندند، و اگر چندي پس از آن با مشاهدهي رشد نيروهاي چپ در دانشگاه دهان به فحاشي ميگشودند، اكنون ديگر آنان خود به ناكارآمدي اين رويهها معترفند و فعالان چپ راديكال را به عنوان نيروهايي كارآمد و وزنهاي سنگين در موازنهي سياسي دانشگاه تلقي ميكنند.
اما اين تمام مسئله نيست. آوردگاه سياسي ايران به تازگي حضور مجدد نيروهاي چپ در دانشگاه را پس از سركوب دهشتناك دههي شصت به خود ديده است و اين حضور مجد بيشك نيازمند تدوين استراتژي هوشمندانهاي براي حضور قدرتمند چپ در دانشگاه است. اما تدوين يك استراتژي نيازمند بازبيني خط مشهاي گذشته است نگارنده اين سطور تلاش دارند تا در قالب يادداشتی مختصر خطوط عمدهي گسستي را كه دانشجويان آزادي خواه و برابري طلب در دو جبهه صورت داده و پيگيري ميكنند صورتبندي كرده تا شايد ادامهي اين نوع نگاه بتواند منجر به تدوين استراتژي مبارزاتي هوشمندانهي در سطح جنبش باشد. گسست اول مربوط به فاصل گيري از چپ سنتي و نقد آن و دومي مربوط به نقد و رد كامل استراتژي سياسي دوم خرداد و اهداف آن در ادامهي نوشتار پيش رو مختصراً به طرح خطوط كلي اين گسستها ميپردازيم.
1- فاصلهگيري از چپ سنتي: جريانهاي چپ را ميتوان در عمل و نظر با سه فاكتور اساسي شناسايي كرد در وهله عملي سلطهي نوعي روحيه مذهبي كه به راحتي ميتوان آن را در قالب مفهوم ايثارگري و از خود گذشتگي قالب بندي كرد و در وهلهي نظري نيز دو معضل التقاط ناسيوناليسم و جهان سوم گرايي با ماركسيسم و جنبش طبقه كارگر با ديكتاتوري بر پيشاني جريانات چپ سنتي حك شده است. چپ سنتي در قالب مبارزات مسلحانه روحي مذهبي ايثار و از خود گذشتگي را جانشين آگاهي بخشي به طبقه كارگر كرد. اين جاست كه تئوري حركت دادن موتور كوچك توسط موتور بزرگ معنا مييابد. چپ سنتي تصور ميكرد كه اگر گروه كوچي در جامعه با از خود گذشتگي دست بر اسلحه برده و در اين ميان جان خود را فرا كند (موتور كوچك) اكثريت، يعني طبقات زحمتكش نيز بلاواسطه وارد مبارزات انقلابي خواهند شد. (موتور بزرگ) با اين تصور كه بيشتر كه منشعب از تفكر بلانكيتي است تا اصول ماركسيسم - لنينيسم مسأله آگاهي طبقه كارگر در فرآيند مبارزات هر روزهاش به فراموشي سپرده ميشود و امر انقلاب كه با تاكيد سريع ماركس كار خود كارگران است به اقليتي مسلح و از جان كذشته واگذار ميشود اما چپ امروز به خوبي ميداند كه بدون عنصر خودآگاهي هيچ فرآيند انقلابي آغاز نخواهد شد و تركيب اسلحه و ايثار هم نه تنها به هيچ وجه تحركي در طبقات زحمتكش ايجاد نخواهد كرد بلكه ابهام فضاي سياسي را بيش از پيش خواهد كرد چپ امروز ايجاد عنصر خودآگاهي در طبقه كارگر در فرآيند مبارزات روزمره و تلاش براي اجتماعي شدن گفتمان چپ راديكال را سرلوحهي كار خود ميداند و هيچ توهمي نسبت به رابطهي بلاواسطه با تودهها ندارد.
در وهله نظري اكثريت گروههاي چپ سنتي از فداييان خلق گرفته تا مائوئیست و تروتسكتها پارادايم ضد امپرياليستي مكتب وابستگی را به جاي اصول ماركسيسم - لنينيسم سرلوحهي كار خود قرار داده بودند و به جاي اولويت دادن به انقلاب اجتماعي مدل موجود آزادي بخشي ملي را سرلوحه كار خود قرار دادند. به طور مثال بيژن جزنی يكي از برجستهترين تئوريسنهاي فدائيان، ضمن دفاع از انقلاب دموكراتيك ملي بر شكست سلطهي امپرياليستي و ايجاد يك اقتصاد ملي تاكيد داشت. قرار دادن استقلال در برابر وابستگي، توسعهي ملي در مقابل توسعهي کمپرادور و خلق در مقابل امپرياليسم چنين است كه چپ سنتي نوعي بيگانه ستيزي و جهان سوم گرايي را جانشين اصول مبارزاتي طبقه كارگر ميكند. با اين تفاصيل چپ امروز به خوبي ميداند كه تاكيد بر ديدگاههاي سابق الذكر راه به جايي نخواهد برد و تنها مبارزه بر اساس اصول شفاف ماركسيسم - لنينيسم با محوريت طبقه كارگر راه گشا خواهد بود. مسأله اساسي براي چپ امروز طبقه كارگر است نه مفهوم مبهم خلق.
در كنار همهي اين مسائل چپ سنتي درك ناقصي ار مفهوم دموكراسي سوسياليستي داشت و هرگز نتوانست آن را از دموكراسي بورژوازيي تفكيك كند. چپ سنتي هرگز نميتوانست درك كند كه دموكراسي جزء اساسي سوسياليسم است و اين نظام سرمايهداري است كه باعث به محاق رفتن دموكراسي در جامعه است. با اين نگاه بود كه آنان خرده بورژوازي و نه طبقه كارگر را عامل پيشبرد تحولات دموكراتيك ميپنداشتند با همين پنداشت نابجا بود كه حزب توده در ميان جمهوري اسلامي روحانيت مترقي را ميجست و اكثريت جريانات چپ سنتي به جز گروه پيكار و اشرف دهقاني موجوديت جمهوري اسلامي را به رسميت شناختند و به حاكميت ازتجاع ياري رساندند. چپ امروز به خوبي ميداند كه دموكراسي جزء دورن ذاتي سوسياليسم است و اين تنها طبقهي كارگر است كه دموكراسي را مد نظر دارد و نه خرده بورژوازي.
2- فاصله گيري از سنت دوم خرداد: جنبش دوم خرداد با تمام اعواجهاي نظری، ابهامها و پراكندگيهايش استراتژي سياسي واحدي را پيگيري ميكرد. نگاه کدخدا منشانه به قدرت كه چانهزني در سطوح بالا را جايگزين پتانسيل مبارزاتي اجتماع ميكند محور اصلي سنت دوم خردادي است. ريش سفيدان دوم خرداد براي كسب سهم بيشتري از كيك قدرت چانه زني در سطوح بالاي نظام جمهوري اسلامي و كسب حداقل امتياز را سرلوحهي استراتژي خود قرار داده بودند و دراين ميان تنها چيزي كه براي آنان اهميت نداشت نيروهاي سياسي بود كه در عقبه يا پياده نظام جنبش دوم خرداد قرار داشتند. عمده ضربهاي كه دانشجويان اصلاح طلب از جمهوري اسلامي خوردند ناشي از اين استراتژي كدخدايان دوم خرداد بود. چرا كه نيروهاي سياسي دوم خرداد براي آنان تنها حكم ابراز را داشت. در سطح دانشجويي نيز سران دفتر تحكيم بازي مبتذل حركت- امتيازگيري - عقب نشيني را جايگزين نیروهای راديكال جنبش دانشجويي كردند و هر بار كه فشار جمهوري اسلامي افزايش مييافت به كنج خانه و كتابخانه ميخزيدند و نالهي زنده باد مخالف؛ من سر ميدادند. واضح است كه جنبش دانشجويي چپ راديكال استراتژي خود را در گسست قطعي با استراتژي مبارزاتي دانشجويان دوم خردادي صورت بندي كرده و كنش سياسي خود را محدود به نردههاي سبز دانشگاه نميداند. اتكا به پتانسيل اصيل اجتماع و طبقه كارگر و زحمتكش و راديكاليتهي جنبش دانشجويي براي چپ امروز نشان از گسست قطعي از استراتژي سياسي دوم خرداد دارد. عصر اصلاح طلبي قطعاً به پايان رسيده است.
دانشجويان آزادي خواه و برابري طلب امروز با مسايلي مواجهاند كه تا كنون نيز وجود داشته است اما در مقابل اين مسايل قديم، مواضع جديد را اتخاذ نموده است. پيشبرد هوشمندانه جنبش آزادي خواهي و برابري طلبي بيشك مستلزم شناخت، گذشته گرفتن نكات مثبت و كنار گذاشتن خصايل منفي آن است.